جدول جو
جدول جو

معنی گور سرخ - جستجوی لغت در جدول جو

گور سرخ
(رِ سُ)
نام امام زاده ای در گرگان. حمداﷲ مستوفی آرد: ’و از مزار اکابر، تربت محمد بن جعفر صادق و آن مزار به گور سرخ مشهور است و در آنجا دو سنگ آسیا است هر یک را بیست گز قطر و دو گز ضخم’. (نزهه القلوب مقالۀ ثالثه چ لسترنج ص 159). قزوینی نویسد: گرگان در میان شیعه ها به واسطۀ امام زاده ای موسوم به ’گور سرخ’ که میگفتند متعلق به یکی از افراد اولاد علی بود شهرتی داشت. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 124). رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ص 403 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زر سرخ
تصویر زر سرخ
زر مسکوک، طلای ناب، زر خالص، زر ده دهی، زر جعفری، ابریز، زر طلی، زر شش سری، زر طلی، زر رکنی، زر بی غشّ، زر طلا، زر خشک، شش سری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل سرخ
تصویر گل سرخ
گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، گل آتشی، آتشی، بوی رنگ، چچک، رز، سوری، گل سوری، لکا، ورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گش سرخ
تصویر گش سرخ
خون از مجموع از چهار خلط یا گش بدن شامل گش سفید یا بلغم، گش زرد یا صفرا، گش سیاه یا سودا
فرهنگ فارسی عمید
(سُ)
نام فارسی زعرور باشد. (مخزن الادویه). گیلک. گیل. رجوع به زعرور شود
لغت نامه دهخدا
(گُو سُ)
دهی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 9 هزارگزی جنوب مسکون، سر راه شوسۀ بم به سبزواران. کوهستانی و سردسیر است و سکنۀ آن 50 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و مکاری و راه آن مالرو است. مزارع گرمریدان و اشنوئیه جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ جَ)
دهی است از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس. واقع در خاور جاسک و 10000گزی جنوب راه مالرو جاسک به چاه بهار است. جلگه و گرمسیر و سکنۀ آن 50 تن است. آب آن از چاه و محصول خرماو شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آن مالرو است. پاسگاه گمرک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ سُ)
هر گلی که سرخ باشد. (برهان) ، ترجمه ورد است. (آنندراج). ورد. (الفاظ الادویه). گل سرخ دارای دسته های مختلف است و منجمله به نوع مخصوصی از تیره گل سرخ که گلبرگهای آن بسیار معطر و پرپر است. (گیاه شناسی گل گلاب ص 228). گل سرخ انواع مختلف دارد و در ایران استفادۀ صنعتی از گل سرخ به عمل نمی آید. ورد احمر. سوری. گل محمدی:
چون گل سرخ از میان پیلغوش
یا چو زرین گوشوار از خوب گوش.
رودکی.
ماه تمام است روی کودکک من
وز دو گل سرخ اندر او پرگاله.
رودکی.
گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی
تا خلق جهان را به فکندی به خلالوش.
رودکی.
تنش پرنگار از کران تا کران
چو داغ گل سرخ بر زعفران.
فردوسی.
تا یه دی ماه گل سرخ نباشد در باغ
تا به نوروز نباشد گل نیلوفر.
فرخی.
روی گل سرخ بیاراستند
زلفک شمشاد بپیراستند.
منوچهری.
با صدهزار جام می سرخ مشکبوی
با صدهزار برگ گل سرخ کامکار.
منوچهری.
فراز و نشیب از گل سرخ گویی
که دریای سبز است پر موج گوهر.
ناصرخسرو.
در این باغ از گل سرخ و گل زرد
پشیمانی نخورد آن کس که برخورد.
نظامی.
گل سرخش چو عارض خوبان
سنبلش همچو زلف محبوبان.
سعدی (گلستان).
بر گل سرخ از نم اوفتاده لاّلی
همچو عرق بر عذار شاهد غضبان.
سعدی (گلستان).
گفتم ای ماه به تحقیق کنون دانستم
که ترا همچو گل سرخ وفا نیست شعار.
قاآنی.
تو کنون آن گل سرخی و من آن دهقانم
که ز بدعهدی گل رنج مرا کردی خار.
قاآنی.
، کنایه از چهره و صورت:
پس آن دختران جهاندار جم
ز نرگس گل سرخ را داده نم.
فردوسی.
به بالا چو سرو و چو خورشید روی
چو کافور گرد گل سرخ موی.
فردوسی.
خم آورد بالای سرو سهی
گل سرخ را داده رنگ بهی.
فردوسی.
، کنایه از آفتاب عالمتاب. (برهان) :
سحرگه که آمد به نیک اختری
گل سرخ بر طاق نیلوفری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گِ سُ)
دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 42هزارگزی باختر کوهدشت و 42هزارگزی باختر اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت. هوای آن معتدل و دارای 480 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ سُ)
خاک رس. نوعی خاک است. مغره. (الفاظ الادویه). رجوع به طین مغره و مغره شود
لغت نامه دهخدا
(جُدْ دی)
سید تاج الدین، گور سرخی. حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده در ترجمه احوال الجایتو سلطان محمد خدابنده آرد:... در سنۀ خمس و سبعمائه سیدتاج الدین گورسرخی که نایب امیر هورقوداق بود و به نیابت امیر سونج اتابک الجایتو سلطان رسید او را مخالفت کرد در عشرین شوال او را بکشتند... (تاریخ گزیده ج 1 ص 596). اقبال در تاریخ مغول در ترجمه احوال سلطان محمد خدابنده الجایتو آرد... در سال 705 هجری قمری یعنی سال دوم سلطنت الجایتو تاج الدین گورسرخی نائب امیر هرقداق و بعضی دیگر از ساعیان خواجه رشیدالدین وخواجه سعدالدین را به اختلاس و برداشت مال دیوانی متهم کردند. اولجایتو قتلغ نویان را مامور تحقیق این قضیه نمود و چون بدخواهی و سعایت تاج الدین و دیگران باثبات رسید الجایتو امر داد که ایشان را سیاست کنند و در نتیجه تاج الدین گور سرخی بقتل رسید. (تاریخ مغول تألیف اقبال ص 309) رجوع به تاج الدین ساوجی شود
لغت نامه دهخدا
(گِ دِ سُ)
اکسیر است. (غیاث). گوگرد احمر. کبریت احمر. کنایه از اکسیر، چرا که اکسیر از او ساخته شود و آن جزو اعظم اکسیر است. (غیاث اللغات). لقب زر است در اصطلاح کیمیاگران. (گنجینۀ گنجوی ص 338) :
گر خاک بدان دست یک استیر بگیرد
گوگرد کند سرخ همه وادی و کهسار.
منوچهری.
به مثقال سی سرخ گوگرد پاک
بیکباره چون اختری تابناک.
اسدی.
که بود آنکه او ساخت شنگرف رومی
ز گوگرد سرخ و ز سیماب لرزان.
ناصرخسرو.
لشکرگهت بر حاشیت گوگرد سرخ از خاصیت
بر تو ز کنج عافیت عیش مهنا ریخته.
خاقانی.
بود چو گوگرد سرخ کز بر چرخ کبود
داد مس خاک را گونۀ زر عیار.
خاقانی.
دل گوهر بقاست به دست جهان مده
گوگرد سرخ تعبیه در خاکدان مخواه.
خاقانی.
کرد چو مشک سیاه خاک چو گوگرد سرخ
هردو حنوط و حنا از پی خصم و خدم.
خاقانی.
زر که گوگرد سرخ شد لقبش
سرخی آمد نکوترین سلبش.
نظامی.
نه گوگرد سرخی نه لعل سپید
که جوینده گردد از او ناامید.
نظامی (از آنندراج).
رجوع به گوگرد احمر شود.
- گوگرد سرخ زردشتی، کنایه از آتش است. (حاشیۀ هفت پیکر نظامی ص 137). هیزم مشتعل. هیزم افروخته:
آتشی زو نشاطرا پشتی
کان گوگرد سرخ زردشتی.
نظامی (هفت پیکر)
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ یِ سُ)
سرخ روده راگویند و آن محل گذشتن آب و دانه است. (برهان) (آنندراج). مری، گلوی سرخ مردم و گوسپند و جز آن و آن سر معده و شکنبه است، چسبیده به حلقوم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
بقم. (ناظم الاطباء). چوبی است سرخ که چیزها بدان سرخ کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی است از دهستان تل بزان بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 19 هزارگزی جنوب خاوری مسجد سلیمان سر راه شوسۀ شرکت نفت واقع است. کوهستانی و گرمسیر است. 200 تن سکنه دارد. از لولۀ شرکت نفت و رود کارون مشروب میشود. از محصولاتش غلات و لبنیات است. اهالی بیشتر کارگر شرکت نفت اند و زراعت و گله داری میکنند. راهش اتومبیل رو است و چاه نفت دارد. ساکنینش از طایفۀ هفت لنگ بختیاری اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ رِ سُ)
شکر که از نی گیرند و چون تصفیۀ کامل نکنند سرخ وگرنه سفید باشد. (یادداشت مؤلف). چون قند سفید را سه بار بجوشانند شکر سرخ بدست آید. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به شکر سفید شود
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو زِ سَرْوْ)
میوۀسرو. جوزالسرو: بگیرند مازو و نارپوست و گزمازو و گلنار و گوز سروو همه را به آب سماق بپزند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ سَ رَ سُ)
دهی است از دهستان ززوماهروبخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 70هزارگزی جنوب باختری الیگودرز و 29هزارگزی جنوب خاور راه شوسۀ ازنا به درود واقع شده است، هوای آن معتدل و سکنۀ آن 257 تن است. آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ سُ)
مری و آن معده آدمی و شکمبۀ حیوان است چسبیده به حلقوم. (ولف). غلقمه. (منتهی الارب) : فؤاد، آنچه به گلوسرخ آویخته باشد از گلو و شش و دل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان مزارعی بخش برازجان شهرستان بوشهر. واقع در 42هزارگزی شمال برازجان و 7هزارگزی رود خانه شاپور. دامنۀ کوه و هوای آن گرمسیر وسکنۀ آن 150 تن است. آب آن از رود خانه شاپور و چاه تأمین میشود. محصولات آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عود سرخ
تصویر عود سرخ
چمن هلندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیل سرخ
تصویر گیل سرخ
زعرور زالزالک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زر سرخ
تصویر زر سرخ
آلتون
فرهنگ واژه فارسی سره
دیدن پوست و گوشت گورخر به خواب، مال و غنیمت است. و بعضی ازمعبران گویند جاه و عزت است. اگر بیند سرگورخر یافت، دلیل که هزار درم بیابد، یا با مهتری بزرگ او را صحبت افتد و از او خیر و منفعت یابد. اگر بیند سرگورخر می خورد، دلیل که عبادت بسیار کند و دین ورزد. اگر بیند گورخران از پیش او می گریختند، دلیل که از مسلمانان مفارقت جوید و به راه فساد آید. جابر مغربی
اگر بیند گورخری به وی فرا رسیده، دلیل که غنیمتی به وی رسد. اگر بیند بر گورخر نشسته بود و آن مطیع او بود، دلیل که عاصی و گناهکار بود و مفارقثت از اهل اسلام جوید. اگر بیند گورخر با وی جنگ و نبرد می کرد یا سر از وی کشیده می داشت، دلیل بر سختی کارو غم و رنج است که بدو رسد. اگر گورخر را به شکار بگرفت، دلیل که خیر و نعمت بدو رسد. اگر بیند دو گورخر با وی جنگ می کردند، دلیل که از بهر وی دو مرد فاسق با یکدیگر جنگ کنند. اگر دید گورخر را به خانه آورد، دلیل که فاسقی را به خانه آورد. محمد بن سیرین
اگر در خواب ببینید گورخری دارید با مرد و زنی آشنا و طرف معامله و گفتگو می شوید که از راهی بسیار دور آمده، یعنی از سرزمینی که درباره آن اطلاع مختصری داریم. اگر در خواب ببینید سوار گور خر شده اید به سفری دور می روید. اگر دیدید گور خری رام شما است و همراهتان می آید از شخصی که گفته شد سود می برید. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ دیدن گورخر در خواب، نشانه آن است که به کارهای متنوع علاقمند خواهید شد.
۲ـ دیدن گورخر وحشی در خواب، نشانه آن است که به راهی پا خواهید گذاشت که هنگام پایان آن چندان خرسند نخواهید بود. .
دیدن گورخر به خواب، مردی جاهل و احمق است، چنانکه او را خرد و علم و فرهنگ نباشد. اگر بیند گوشت گورخر می خورد، دلیل که مال بسیار یابد. اگر بیند بر گورخری نابینا نشسته بود، دلیل که مال بی اندازه یابد. اگر بیند وی گورخر شد، لیل که روزی ب روی فراخ شود، لکن دین او را زیان باشد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
نام محلی درحوزه ی سنگرج سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفندی که پوست بدنش سیاه و سرش سفید است
فرهنگ گویش مازندرانی
صندوق چوبی بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
ریسمانی که با آن شاخ گاو را بندند
فرهنگ گویش مازندرانی
حالت روان شدن و جاری گشتن، ترشی، رب و سوپ، به هنگام استفاده
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی